danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

عمو بهداد و دنی.

عمو بهداد و دانیال که واقعا" همدیگر را دوست دارند و این تزئینات قشنگ را هم بهداد انجام داده. مرسی بهداد جون- دوست داریم. ...
21 بهمن 1390

عذر خواهی از دانیال , عشق زندگیم.

سلام پسرم امیدوارم که همیشه سلامت و خوش باشی. شرمنده و ازت عذر خواهی میکنم که این چند وقت سرم خیلی شلوغ بوده و هست و نتونستم بیام و وبلاگت را بنویسم. کلی جاها رفتیم کلی سوژه های با حال و ... شهر بازی و ....    و حالا شمارش معکوس برای یکی از بهترین روزهای زندگی مامان گیتا و بابا دامون. بله!!!!!!: روز جمعه ٢١ بهمن تولد ٤ سالگیت هست و داریم روز شماری میکنیم. پنجشنبه و جمعه * مامان بزرگ و بابا بزرگ های عزیز برات تولد گرفتن و من و بابا هم قراره ببریمت اتلیه و .... خلاصه همگی خوشحالیم و خدا را شکر میکنیم که ما را لایق همچین هدیه ای دانست.   مامانی من میرم و روز تولدت با دست پر بر می گردم. دوس...
18 بهمن 1390

شهادت امام رضا (ع) و اخرین روز صفر.

پسرم امروز شهادت هشتمین امام ما شیعیان - امام رضا (ع) است. و امروز مصادف شده با روز پایانی صفر. مقبره اقا امام رضا در مشهد هست. ازش خواستم قسمتمون بشه به زودی همگی به پابوسش بریم.امیوارم که همه عزیزان به حق همین روز حاجتشون را بگیرند. (((( ( السلام علیک با علی ابن موسی الرضا (ع) ))))) ...
4 بهمن 1390

دوشنبه و سه شنبه . .... روزهای اخر ماه صفر.

سلام به پسر ورزشکار خودم. خوبی عشق من؟؟؟؟ عزیزم از این دو روز برات بگم که دوشنبه بابا خونه بود و صبح دوتایی بعد از خوردن صبحانه رفتین گردش مردونه و 1.5 بعد اومدین خونه . منم خونه و مشغول کارهای منزل و اماده کردن ناهار. وقتی اومدین بابا گفت: که تا نزدیک سید خندان با هم پیاده روی کردین و بعدم با هم رفتین پارک و کسایی که ورزش صبحگاهی میکردن تو هم وایساده بودی پیششون و بالا و پایین میپریدی. خلاصه ظهر اومدین و ناهار خوردیم و تا عصری خوابیدی . عصر هم مامان بزرگ زنگ زد و گفت: که یکسری داره میاد پیش ما . و مامانی نیم ساعت بعد اومد و طبق معمول ما را شرمنده کرده بود و یک ظرف سوهان و ... اورده بود و وسایل شنا برای ...
4 بهمن 1390

برف زمستونی- اول بهمن 90*****

سلام عزیزم, خوبی؟؟؟؟؟ امروز اول بهمن هست و وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم وای چه برفی اومده!!!!!! خلاصه همه جای تهران سفیدپوش شده و تو هم رفته بودی پشت پنجره و برات جالب بود. عصری هم کلاس نرفتی و امروز را استراحت کردی و با بابا دامون رفتین دنیای نور که اب نماها را ببینی و چند باری پله برقی سوار شدین .( عاشق پله برقی هستی) خرید کردین و اومدین خونه و با هم بازی کردیم و کارت بازی و .... شب هم بابا نذری اورد و خوردیم (قیمه پلو) جای همگی خالی. تو خوابیدی و من و بابا هم سی دی دیدیم و خوش گذشت. ...
2 بهمن 1390

دنی و جرثقیل.!!!!!!!

امان از دست تو پسرم- که وقتی به چیزی پیله کنی دیگه ول نمیکنی. این جرثقیل را عمو فرزین و خاله مهسا و فربدجون برای تولدت اورده بودن پارسال. اوردی و کنترلی بود و با بابا کلی بازی کردین و ذوق میکردی. ...
2 بهمن 1390